در حالی دومین هفته از اولین ماه پادشاه فصل ها را می گذارانیم که فیلم های سینمایی بسیاری در صف طویل سینماهای ایران خود نمایی می کنند با هم به نقد و بررسی چند مورد از این فیلم ها می پردازیم.
نقد و بررسی فیلم سینمایی ایده اصلی
ایده اصلی فیلمی به کارگردانی و تهیهکنندگی آزیتا موگویی و نویسندگی امیر عربی محصول سال ۱۳۹۷ میباشد. این فیلم برای نخستین بار در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد.
داستان فیلم ایده اصلی
ایران و اسپانیا برای راه اندازی یک پروژه بزرگ در جزیره هندورابی در جنوب ایران به توافق رسیدهاند، شرکتها و افراد بسیاری به طمع برنده شدن در این مناقصه شرکت کردهاند. مهندس سعید پارسا که چندسالی است از همسرش رؤیا عضدی جدا شده و رئیس یکی از شرکتهای حاضر در مناقصه است. دیگران نیز با اهداف متفاوت سعی در برنده شدن در این مناقصه سرنوشت ساز را دارند. رسیدن به موفقیت برای آدمهای این قصه منجر به پیچیدگیهایی در روایت آن میشود.
چارچوب فیلم ایده اصلی
شکل روایی فیلم برای فیلمی که میخواهد در دسته فیلمهای جنایی و معمایی قرار بگیرد بسیار نخنما شده و بیکاربرد است، این که داستان از زاویه دید هر شخصیت روایت شود و وقایع را از ابتدا ببینیم سادهترین فکری است که در پس یک فیلم جنایی/معمایی میتواند قرار بگیرد و دست فیلمساز را از همان ابتدا رو بکند، آن هم در خصوص فیلمی که نه معمایش معمایی قوی و قابل پیگیری است و نه آن بخش جنایی و کلاهبرداریش قابل قبول است. پس از همان ابتدا که در فیلم درج میشود روایت سعید و شخصیت سعید در مقابله با همسر سابقش این دیالوگ گلدرشت را میگوید که همیشه برنده است و او نیز این را میداند، تمام صد دقیقه بعدی فیلم را میتوان حدس زد. و ماشینهای لوکس، گریمهای اغراقشده و ضعیف، لوکیشنهای تکراری جزایر جنوبی(تکراری از لحاظ این که ماشینها همه لوکس، همه پولدارها آنجا جمع و موقعیتهای شغلی فراوان هستند) و ستارههایی که ظاهرا مردم دوستشان دارند(بدون اینکه به توانایی آنها در ایفای یک نقش ساده توجه کنند) نمیتوانند کوچکترین کمکی به نجات فیلم بکنند و مضمونی که مدنظر فیلمساز نیز بوده(هرچند ضعیف و غیرقابل لمس) در پس همین زرقوبرق شلوغیهای فیلم گمشده است.
در واقع فرمی که برای روایت داستان انتخاب شده و در کنار تمام شرایط لوکس شخصیتها قرار گرفته، میتوانست هر شکل و شمایل دیگری نیز داشته باشد و به هیچوجه نمیتوان گفت که این فرم از روایت و این شکل از شخصیتها همانهایی هستند که باید و زمانی که چنین شرایط فنیای با فیلمنامهای همراه شود که نه میتواند شخصیت بسازد، نه در خلق موقعیتهای معمای/جنایی موفق است و نه پیش از همه اینها ساختاری را ترسیم میکند که شخصیتهایش در آن روابط منطقی و قابل قبول، انگیزههای درست برای تغییر موضع و خیانت کردن و در نهایت زمان کافی برای این حجم از کلاه سرهم گذاشتن را داشته باشند، محکوم به شکست است.
مطالب مرتبط : نقد و بررسی فرزاد فرزین در مانکن
تمام رفت و برگشتهای فیلم برای رسیدن به سکانس پایانی و جلسه مزایده است، جایی که پیش از جلسه شخصیت سعید در آسانسور مقابل کسی میایستد که ظاهرا همه کاره مزایده است و به ما نشان داده شده که آدمی است که روابط زیادی دارد و از خلاف کردن نمیترسد، اما با تهدید بیجان و خنده دار سعید (تاثیر میزانسن بد و دکوپاژ اشتباه کارگردان، بر خندهدارتر شدن مهمترین صحنه فیلم مشهود است) بدون فوت وقت تغییر موضع میدهد و تمام آدمهای پولدار و قدرتمند دیگر که در مزایده حاضرند را تسلیم میکند. بی آنکه آنها با آن حجم از قدرت و نفوذ(خصوصا آن آقازادهای که از کانادا به ایران بازگشته است) کاری از پیش کرده باشند و یا در همانجا بخواهند کاری انجام دهند، و اینجاست که بیننده با خود میتواند بگوید پس این حجم از تقلا و یکدیگر را دور زدن برای چه بوده، برای اینکه همسر سابق سعید در کنار ماشین لوکسش برای او دست تکان دهد و آنها به خوبی و خوشی بروند که پروژه را با هم انجام دهند؟ همین یک سکانس کافی است تا بتوانیم بیمفهوم بودن کل فیلم را متوجه شویم.
بهتر این است که فیلمسازان به جای اینکه روز به روز بیشتر درگیر ظواهر پر زرق و برق شوند که هیچ سودی ندارند، درگیر یادگیری فیلمنامه نوشتن و درگیر شناخت ژانرهایی شوند که بناست تا در آنها فیلم بسازند تا نه وقت خود را تلف کنند و نه وقت بینندگانشان را.
بزرگترین مشکل فیلم ایده اصلی
مشکل برجسته فیلم ساخته نشدن شخصیت ها در طول داستان است. آدمهایی که در طول قصه می بینیم یک کپی ناشیانه و زننده از نمونه غربی خود هستند که حتی در دیالوگ نویسی نیز سعی شده شباهت هایی میان آنها وجود داشته باشد. جنس ارتباط آنها با یکدیگر و حتی رفتار و اقداماتشان منطقی نیست و نمی توان آنها را باور کرد. ارتباط سعید و رویا در قصه تعریف نشده است و مشخص نیست که چرا در مناسبات بین این دو به یکباره لاله از راه رسیده! یا اینکه چرا رویا که قصد شکست سعید را دارد می بایست بدترین و و طولانی ترین و هزینه بر ترین راه ممکن را برای مواجه با او در نظر بگیرد در حالی که بسیاری از اتفاقات قصه می توانست مسیر بسیار ساده تری را پیش بگیرد. مشکلاتی از این دست در « ایده اصلی » فراوان هستند.
« ایده اصلی » می خواهد شبیه به فیلم « وال استریت » یا حتی « معامله گر یاغی » باشد اما نمی تواند به درک مناسبی از فضای آن آثار برسد. فیلمنامه که می بایست در بکارگیری عنصر تعلیق مسلط عمل می کرد، در اینجا به افزودن ابهام هرچه بیشتر به داستان کمک کرده بطوریکه غافلگیری ها یا بسیار زودتر از موعد از راه می رسند یا در پیچ و خم مشکلات فیلمنامه مسیر اشتباهی را انتخاب می کنند. « ایده اصلی » سرشار از عناصر لاکچری هست و به نظر، برای خود سازندگان هم چندان مهم نبوده که آثارشان چیزی بیشتر از این تصاویر جذاب و رنگی برای تماشاگر باشد.
نقد و بررسی فیلم سینمایی قسم
قسم فیلمی به نویسندگی و کارگردانی محسن تنابنده و تهیهکنندگی الهام غفوری و جلیل شعبانی که در سال ۱۳۹۷ تولید شدهاست. فیلم قسم در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
مطالب مرتبط : نقد و بررسی اولین قسمت مانکن
داستان فیلم سینمایی قسم
این فیلم دربارهٔ قتل زنی به نام رضوان است که خانواده و اقوام آن به دنبال ثابت کردن قاتل بودن شوهر وی به دادگاه هستند…
تحلیل فیلم سینمایی قسم
محسن تنابنده علی رغم اینکه در سینما چهره موفقی بوده و بارها سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را دریافت کرده، اما برای اغلب مخاطبین ایرانی با نقش " نقی معمولی " در سریال « پایتخت » شناخته می شود. این موضوع سایه عظیمی بر فعالیت های این بازیگر در سینما انداخته بطوریکه بسیاری با شنیدن نام او منتظر یک اثر کمدی صرف هستند که موجبات خنده آنها را فراهم کند. اما تنابنده برخلاف اثر قبلی اش به نام « گینس » که کمدی بود، اینبار با یک درام تنش آمیز به سینما آمده تا بتواند توانایی هایش در کارگردانی و ساخت آثار جدی را محک بزند و سایه سنگین « پایتخت » و آثار کمدی را از سر خود حذف کند.
اغلب نماهای بسته فیلم تلویزیونی به نظر می رسند و از کیفیت مناسبی نیز برخوردار نیستند. تنابنده برای وجه سینمایی بخشیدن به اثر خود گاهی دوربین را به کمی دورتر از اتوبوس می برد تا تماشاگر صرفاً با تماشای یک لانگ شات بتواند حس کند که با یک اثر سینمایی مواجه است! البته قرارگیری دوربین در داخل اتوبوس به ذات نمی تواند عامل ضعف باشد، اما ایراد بزرگ اثر آن است که تمهیدی برای ماجراهای درون اتوبوس نچیده و تنها ساعاتی را در کنار آدمهای گنگ که شبیه برگه ای ناطق از کلمات بی ربط هستند گذرانده و همین موضوع باعث شده که نتوانیم هیچ ارتباط و پیوندی میان آنان شاهد باشیم.
نقد و بررسی فیلم سینمایی شاه کش
شاه کُش فیلمی به نویسندگی و کارگردانی وحید امیرخانی و تهیهکنندگی عباس نادران و محصول سال ۱۳۹۶ است.
وحید امیرخانی، پیش از این فیلم کمدی در مدت معلوم را کارگردانی کرد. این کارگردان اکنون سراغ یک درام معمایی- اجتماعی رفته که در سکوت خبری مراحل کسب مجوز آن طی شدهاست. مهناز افشار و هادی حجازی فر نقشهای اصلی «شاه کُش» را برعهده دارند. این فیلم از متقاضیان سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر بود که از راهیابی به این رویداد جا ماند. موسیقی این فیلم را حمید صفت خوانده است.
داستان شاه کش از چه قرار است
در خلاصه داستان «شاه کُش» آمدهاست: «گوزنِ قرمز از پشتِ صخرهٔ یخزده، نگاهی به مردِ شکارچی که سیگاری دود میکند میاندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفهای میکند. گوزنِ قرمز: میخواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه میخواد چی کار کنه. گوزنِ قرمز: اینا که نمیدونن میخوان چی کار کنن خطرناکترن… من برمیگردم!»
نخستین عاملی که باعث درک یک ضد قهرمان برای تماشاگر می شود، شناخت او و انگیزه هایش است. ما می دانیم که ضد قهرمان داستان در شرایط بحرانی به سر می برد و قصد دارد به خواسته هایش که عقلانی هم نیستند برسد، پس نیاز به ترسیم مسیری است که تماشاگر بتواند خود را در جایگاه او قرار دهد و با اعمال نه چندان هوشمندانه اش همراه شود. اما در « شاه کش » ابداً شخصیتی وجود ندارد که تماشاگر او را باور کند. مجموعه ای از افرادی که در فیلم حضور دارند، به حال خود رها شده و تنها باعث افزایش دقایق اثر شده اند.
ما هیچ اطلاعات مفیدی از شخصیت اصلی داستان نداریم. نمی دانیم دلیل اولیه اقدامات او چیست! آیا فوت همسر در کوه می تواند دلیل خوبی برای گروگانگیری در هتل باشد؟ « شاه کش » با چنین مقدمه ای آغاز می شود و در ادامه شخصیت ها و تیپ هایی به داستان اضافه می شوند که آنها هم سرگردان هستند و کارگردان هر از گاهی از دهان یکی از آنها دیالوگی خارج می کند که آن کلمات و موقعیت ها نیز فاجعه بار هستند و ارتباطی با کلیت اثر ندارند!
امیرخانی قصد داشته با ساختِ شاه کش فیلمی در ژانر حادثه ای و وحشت یا تراژدی بسازد اما نتیجه کار او تبدیل به یک فیلم الکن و بی مفهوم شده است که هیچ مخاطبی نمی تواند بفهمد که چرا امیرخانی این فیلم بی سروشکل را ساخته است، فیلمی که به هیچ بعنوان نمی تواند مخاطبش را نگه دارد چرا که این فیلم اطلاعاتی در اختیار مخاطب نمی گذارد، با کوه و برف و یک هتل قطعا نمی شود یک فیلم حادثه ای یا معمایی ساخت مگر اینکه فیلمساز تحت تاثیر فیلم درخشش استنلی کوبریک باشد( البته بابت این مثال از جنابت کوبریک عذر می خواهم) یک جنازه زن در فیلم داریم که در کوه پیدا شده است شوهر این زن مُرده که دلیل مرگش هم مشخص نمی شود چند نفر را در هتل گروگان می گیرد چرا؟ نمی دانیم!